نویسنده: نجفقلی حبیبی (1)

 


سائلی را گفت آن پیر کهن *** چند از مردان حق‌گویی سخن
گفت خوش آید زبان را بر دوام *** تا بگوید حسن ایشان را مدام

موضوع این مقاله «آرای آیت الله شیخ محمدعلی شاه‌آبادی در آثار امام خمینی» است و قبل از شروع مطالب اصلی مقاله، چند نکته یادآوری می شود:

1. اشاره مختصری به زندگی مرحوم شاه‌آبادی

عارف کامل آیت الله شیخ محمد علی، فرزند محمد جواد، حسین آبادی اصفهانی، مشهور به شاه‌آبادی، در سال 1292 ق. در اصفهان متولد شده و در همان شهر و نجف اشرف تحصیلات خود را به پایان رساند و علاوه بر آن در قم و تهران اقامت داشته است. وی در سال‌های 1347 تا 1354 ق، در قم اقامت داشته است و حضرت امام خمینی در تمام مدت هفت سال اقامت ایشان در قم، از محضرشان به خصوص در عرفان نظری و عملی بهره فراوان برده است. امام خمینی در شرح حالِ خود نوشته به این موضوع تصریح کرده است: «عمده استفاده در علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلی شاه‌آبادی بوده است». مرحوم شاه‌آبادی در سال 1369 ق. به ملکوت (2) اعلی پیوست و پیکرشان در حضرت عبدالعظیم مدفون است.

2. علاقه امام خمینی به استاد و حفظ حریم ایشان

حضرت امام خمینی تا پایان عمر پر برکت خود علاقه و احترام عمیقشان را به این استاد برزگوار حفظ کردند و مکرر از ایشان یاد می‌کردند و با تعبیرات مختلفی ارادت قلبی خود را به ایشان آشکار می‌ساختند. تقریباً در تمام آثار عرفانی و اخلاقی خود از استاد یاد کرده و مطلبی و سخنی نقل کرده است مانند: شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تعلیقه علی الفوائد الرضویه اثر قاضی سعید قمی، سرّ الصله، آداب الصلوه، شرح چهل حدیث، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تفسیر سوره حمد، تعلیقات علی شرح فصوص القیصری و بسیاری از سخنرانی‌های عمومی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی.
تا زمانیکه مرحوم شاه‌آبادی زنده بوده‌اند با تعبیرات عربی «شیخنا العارف»، «شیخنا العارف الکامل»، «شیخی العارف الکامل» و در آثار فارسی نیز با تعبیرات «استاد معظم ما»، «استاد و شیخ ما در معارف الهیه»، «شیخ استاد ما»، «شیخ بزرگوار ما»، «شیخ جلیل ما و عارف بزرگوار»، «شیخ عارف ما»، «شیخ عارف کامل»، «شیخ عظیم الشأن»، «جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی مقدار ما» و «شیخ ما عارف کامل» مکرر نسبت به ایشان که در آثارشان به کار برده‌اند ادای احترام کرده‌اند و همواره پس از ذکر نام ایشان، با تعابیر مختلفی، برای استاد دعا کرده‌اند، مثل: «مدّ ظله»، «أدام الله تأییده»، «أدام الله ظله علی رؤوس المریدین»، «أدام الله ظله»، «دام مجده»، «دام ظله»، «روحی له الفداء» و «روحی فداه» و مکرر زبان مبارکشان را به یکی از دعاهای مذکور متبرک می‌ساختند که در آثار مکتوبشان در دسترس همگان است.
از مجموع تعبیراتی که حضرت امام خمینی درباره استادشان شاه‌آبادی به کار می‌بردند، چند مطلب روشن می‌شود:
امام مکرر از استاد خود با عنوان «استاد»، «شیخ»، «عارف» و اغلب با قید «کامل»، «شیخ جلیل»، «شیخ عظیم الشأن»، «شیخ عالی مقدار» و «شیخ استاد ما» یاد کرده‌اند و چنان می‌نماید که به رغم جلالت قدری که خودشان در همان ایام داشته‌اند، خود را فانی در استاد می‌دیدند و این اوج محبت و احترام به استاد است و یک نشان از تحقق عملی این مکتب تربیتی است.
حضرت امام در تجلیل از استاد خود، از تعبیر «شیخ» که در سلسله مشایخ مرسوم بوده است هیچ ابایی نداشته‌اند. قابل توجه است که حتی یکبار هم از ایشان به «سالک» تعبیر نکرده بلکه همواره از او به «عارف» با قید «کامل» یاد کرده‌اند. در دعاها نیز از خداوند متعالی می‌خواهد که جان او را فدای استادش کند و سایه‌اش را بر سر مریدانش مستدام بدارد و امتال اینها و در این دعاها هیچ ابایی از تعبیر «مرید» نمی‌کند. پس از ارتحال استاد نیز، این یادآوری و تجلیل با تغییر دعا به تعابیری از قبیل «رحمه الله» ادامه یافته است.
حضرت امام خمینی پس از مرگ استاد و در اوج اعتبار علمی و مرجعیت و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در توجیه اقدامشان در تفسیر سوره حمد به ذکر برخی معارف ارباب قلوب، به رأی و نظر استادش تمسک‌ می‌جوید و دقیقاً نشان می‌دهد که رأی استاد همچنان برای او معتبر و قابل عمل است برای نمونه دو مورد ذکر می‌شود:
امام خمینی فرموده‌اند:
«... اگر پیش بیاید و عمری باشد که اگر ما هم بک وقت یک احتمال دادیم نگویید که این تعبیرات را شما آوردید دوباره در میدان، مثلاً دوباره [تعبیرات] عرفا [را آوردید] خیر، باید بیاید. مرحوم آقای شاه‌آبادی- رحمه الله- برای عده‌ای از کاسب‌ها [که] می‌آمدند آنجا مسائل را همانطوری که برای همه می‌گفت، برای آنها هم می‌گفت. من به ایشان عرض کردم: آخر اینها [که سنخیتی ندارند] گفت: «بگذار این کفریات به گوششان بخورد». (3)
حضرت امام در تشریح بعضی دیدگاه‌ها در مخالفت با عرفان و نظر ارباب معرفت، نقل می‌کنند که وقتی ما آمدیم قم، مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکیم در قم بود. وقتی حوزه علمیه قم تأسیس شد عده‌ای از علما و از جمله مرحوم آقای خوانساری (آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری) و آقای اشراقی می‌رفتند پیش آقا میرزا علی اکبر درس می‌خواندند و کسی گفته بود ببین اسلام به کجا رسیده است که در خانه میرزا علی اکبر باز شد و بعد از اینکه ایشان فوت شد، گوینده‌شان در منبر گفته بود، من خودم دیدم قرآن می‌خواند! مرحوم شاه‌آبادی ناراحت شده بود از اینکه این آقا گفته است «من دیدم آقا میرزا علی اکبر قرآن می‌خواند. (4)

3. شیوه کار و اهمیت موضوع

حضرت امام خمینی به جهت ممارست با استادشان و یادداشت سخنان ایشان با عنایت به اینکه او را یک مرجع قابل اعتماد و استناد و اعتنا در مباحث معنوی و عرفانی می‌دانستند، مکرر در آثارشان مطالبی از استاد نقل کرده‌اند و نحوه نقل اغلب قریب به اتفاق، چنان است که گویی از استاد شنیده‌اند. بنابراین آنچه امام نقل کرده‌اند، نباید پنداشت عین عبارات حضرت شاه‌آبادی است، بلکه به احتمال قریب به یقین نقل به مضمون است، هرچند امام در ظاهر تقریرات یا مطالب استاد را می‌نوشتند امّا در همان نوشته‌ها نیز نمی‌توان مطمئن بود که عین کلمات استاد است. به علاوه از مطالبی که در نوشته‌های امام از استاد مکرر آمده است به خوبی این ادعا روشن می‌شود برای مثال موضوع آیه «فاستقم کما أمِرت» سه بار در آثار حضرت امام از قول استاد نقل شده است و عبارات هر سه مورد با یکدیگر اختلاف دارد، هر چند روح سخن یکی است. (5)
بسیاری از اوقات استادان بزرگ در درس و گفتگوی حضوری نکاتی بیان می‌کنند که بسیار مهم است اما در نوشته‌هایشان نیامده است و این موضوع در این مورد اهمیت دارد: زیرا کسی چون امام خمینی با اعتماد و اعتقاد کامل به استاد، نظریات او را در آثار علمی خویش نقل کرده و به آنها استناد جسته است، و اکنون که هر دوی آن بزرگواران، چهره در نقاب خاک کشیده‌اند، تنها مستند دیدگاه‌های استاد، نقل شاگردی و مریدی چون خمینی کبیر است و از این جهت توجه به آنچه حضرت امام خمینی از ایشان نقل کرده‌اند، به احتمال قوی کمک مؤثری در اطلاع از نظریات و دیدگاه‌های آن عارف کامل خواهد داشت و بنده در این نوشته در پی تحقق این مقصود هستم و امیدوارم توفیق نسبی حاصل کرده باشم.
ابتدا تصمیم گرفتم فقط لبّ مطالب و کلمات و عباراتی را که امام از استاد نقل کرده‌اند جمع‌آوری و نقل کنم امّا دیدم حق هر سخن که به مناسبتی نقل شده است ضایع خواهد شد و برای خواننده نیز سودمند نخواهد بود و کسانی هم که علاقه دارند نظر حضرت شاه‌آبادی را در موضوعی بدانند از آن منتفع نخواهند شد، زیرا سخن ابتر هیچ کس را سود نخواهد داد؛ بنابراین در این نوشته، سعی کرده‌ام زمینه و موضوع بحث را از سخنان حضرت امام خمینی بسیار مختصر تبیین کنم تا ظرفیت لازم برای نقل دیدگاه حضرت شاه‌آبادی فراهم شود تا سخن در جای خود قرار گیرد. با آنکه کوشیده‌ام ظرفیت مقال را حفظ کنم، ممکن است گرفتار ایجاز مخل و یا اطناب ممل شده باشم.
در تبیین مطالب حضرت امام و آنچه ایشان از استادشان نقل کرده‌اند، تا حدودی عین عبارات و کلمات آنان را آورده؛ امّا به رغم تمایل و کوشش نتوانستم همه جا به نقل عین عبارات و کلماتشان مقید باشم و در مواردی به روح مطلب توجه داشته‌ام و البته در تمام موارد، مآخذ مطالب را ذکر کرده‌ام تا محققان و علاقه‌مندان بتوانند به آسانی به آنها مراجعه کنند.
در این گزارش تنظیم موضوعی مطالب، که برخی از مقوله عرفان نظری و برخی از مباحث عرفان عملی و اخلاقی است صورت نگرفته است. البته موضوعات در بیان هر دو بزرگوار، چنان در هم تنیده است که کار تفکیک و دسته‌بندی چندان هم آسان نیست.
مأخذ مطالب نقل شده از آثار حضرت امام خمینی، چاپ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی است.
در این نوشته از شرح اصطلاحات عرفانی که در ضمن مباحث از آنها سخن به میان آمده است، خودداری شده است مانند: امهات اسما یا اسمای ذات و صفات و افعال و امثال اینها؛ چون ورود به این مباحث با اختلافاتی که هست بسیار دامنه‌دار است و خارج از ظرفیت این نوشته است.

4. عناوین مطالب و موضوعات

1. حضرت امام خمینی در باب حضور قلب در عبادت، فرموده‌اند: اول باید دانست که عبادت مطلقاً ثنای مقام مقدس ربوبی است و هیچ عبادتی به حسب سرّ و حقیقت، خالی از یک مرتبه از ثنای معبود نیست و در عبادت حضور قلب لازم است که اجمالاً برای همه کس میسور است و آن چنان است که انسان به قلب خود بفهماند که باب عبادات، بابِ ثنای معبود است و از اول عبادت تا آخر آن قلب را به این معنا که، اشتغال به ثنای معبود دارد متوجه و حاضر کند و در ثناگویی بهتر است به لسان اولیا ثنا گوید؛ یعنی کلماتی بگوید که از آنان رسیده است زیرا در عبادات و خصوصاً در نماز ثناهایی است مشتمل بر دعاوی که جز کُمَل أولیا و خُلّص أصفیا (علیه السلام) کسی به آن قیام نتواند کرد مثل «إیاک نعبد» و سجده و امثال اینها و در دعاهایی که از ناحیه ائمه وارد شده نظایر آن بسیار است و دعوت به آن دعاها برای هر کس میسور نیست مانند بعضی فقرات دعای کمیل و بعد می‌فرمایند: در این موارد شیخ کامل شاه‌آبادی- روحی فداه- می‌فرمودند:
خوب است شخصی داعی در این مقامات به لسان خود مصادر دعا- علیهم السلام- دعا کند. (6)
2. حضرت امام خمینی در باب ذکر، به عنوان یک «نکته»، فرموده‌اند: یکی از فواید مهم عبادات که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و باید آن را یکی از اسرار عبادات به شمار آورد این است که از هر عبادتی در قلب اثری حاصل می‌شود و در توضیح آن می‌فرمایند: بین ظاهر و باطن یک ارتباط طبیعی است که آثار هر یک را در دیگری تأثیر غریبی است و وجدان و عیان هم شاهد بر آن است؛ چنانچه صحت و مرض بدن، در روح و باطن مؤثر است و نتیجه آنکه هر عمل خیر یا شرّ در نفس تأثیر می‌کند. زبان که ذکر الهی را تکرار کرد، کم‌کم زبانِ قلب هم باز می‌شود و آن نیز متذکر می‌شود و برعکس از تذکر قلب، زبان نیز متذکر می‌شود و این فایده در عبادات حاصل نمی‌شود مگر اینکه وقت عبادت و دعا، قلب حاضر باشد؛ که با غفلت قلب، به هیچ‌وجه اعمال خیر را در روح تأثیری نیست و از این جهت است که می‌بینیم از عبادت پنجاه سال، در قلب ما اثری پیدا نشده است و نماز که معراج مؤمن است و از فحشا و منکر بازمی‌دارد، ما را به جایی نرسانده است. سپس می‌فرمایند: شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی- روحی فداه- می‌فرمود:
باید انسان در وقت ذکر مثل کسی باشد که کلام در دهن طفل می‌گذارد و تلقین او می‌کند: برای اینکه او را به زبان آورد، همین‌طور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند و مادامی که انسان با زبان ذکر می‌گوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد می‌کند. همین که زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد می‌شود؛ چنانچه در تلقین طفل نیز چنین است، مادامی که انسان کلام دهن او می‌گذارد او را مدد می‌کند؛ همین که او آن کلام را به زبان اجرا کرد، نشاطی در انسان تولید می‌شود و خستگی سابق را برطرف می‌کند. پس در اول از معلم به او مدد می‌شود و در آخر از او به معلم کمک و مدد می‌شود. انسان اگر مدتی مواظبت کند در نماز و أذکار و أدعیه، به این ترتیب، البته برای نفس عادی می‌شود و اعمال عبادی هم مثل اعمال عادی می‌شود که در حضور قلب در آنها محتاج به رویه نیست بلکه مثل امور طبیعی عادی می‌شود. (7)
3. حضرت امام خمینی نقل کرده‌اند که حضرت شاه‌آبادی معتقد بودند «ادعیه، قرآن صاعد است». در این تعبیر، قرآن مجید «کلام نازل» دانسته شده که از (8) آسمان به زمین فرود آمده است و مبین نوعی قرابت است بین «ادعیه، که از زمین به آسمان صعود می‌کنند و قرآن مجید که از آسمان به زمین نزول می‌کند».
4. حضرت امام خمینی فرموده‌اند، استاد معظم می‌فرمودند:
بیشتر از هر چیز گوش کردن به تغنّیات، سلب اراده و عزم از انسان می‌کند. (9)
5. حضرت امام خمینی ضمن بیان نتایج سلوک صحیح می‌فرمایند: سالک می‌رسد به جایی که مستهلک در ذات أحد فرد صمد می‌شود؛ پس حضرت واحد قهّار که در ذات و صفات و آثار و افعال شریک ندارد، بر او تجلی می‌کند و به قوت سلوک، این اسما نزد او در هویت غیبیه، مستهلک می‌شوند به گونه‌ای که نه از کثرت عین اثری می‌ماند و نه از سالک، اسم و خبری! و زبان حال و قال او مترنم می‌شود به زبان حق تعالی و می‌گوید: «یا هو، یا من هو، یا من لاهو إلّا هو». و بعد می‌فرمایند: همه اینها به شرط ترک أنانیت است و نابودی جهات نفسانیت وگرنه اگر اندکی از أنانیت و جهات نفسانی باقی مانده باشد و در بعضی از مراحل برای خود بهجتی و قوتی و سلطانی و بلکه خدایی ببیند، شطحیات از او سرزند و «ما أعظم شأنی» گوید، آن مقام از دست دهد. سپس از قول استاد بزرگوارش نقل می‌کند که در بیشتر موارد، آغاز انتشار عقاید و ادیان باطل، از مرتاضان و اهل سلوکی بوده اسم است که در سلوک ناقص بوده و جهات نفسانیتشان باقی بوده است. (10)
6. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام قیصری: «فأشهده الله فی نفسه و حماره ذلک بإماتتهما و إحیائهما» در باب زنده شدن عزیر و الاغ او، فرموده‌اند: شیخ عارف کامل ما فرموده‌اند که «ممکن است گفته شود علاقه روح بعد از مرگ، نسبت به بدن باقی می‌ماند؛ زیرا بدن قرارگاه و محل نشو او و ماده ظهور بوده است. بنابراین، زنده شدن مردگان در این عالم اشکالی ندارد و ممکن است گفته شود زنده شدن عبارت است از تمثّل شخص به بدن حسی یا مثالی که با آن به آن عالم منتقل شده است، چنانکه در مورد رجعت چنین است، پس با دو وجه می‌توان زنده شدن را در این دنیا تصحیح کرد». (11)
7. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام قیصری: «و إذنُ الله لعبده فی الإتیان بخوارق... ذاتیّ عرضیّ» که قیصری اتیان به خوارق عادات از جانب بنده را دو قسم کرده است: ذاتی قدیم، و عرضی حادث، فرموده‌اند: شیخ استاد ما فرموده‌اند:
خارق عادت ذاتی قدیم مثل اذنی که «الله» به عین ثابت احمدی (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) برای احاطه بر همه اعیان و فانی و مندک بودن سایر اعیان در او داده است؛ و عرضی غیر آن است. (12)
8. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام قیصری: «المشار إلیهما بقوله تعالی: «إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم» فرموده‌اند: شیخ عارف کامل ما شاه‌آبادی- مد ظله- فرموده‌اند:
الرحمن الرحیم دو صفتند برای اسم نه برای الله و این دو، دو رحمت ذاتی نیستند چه آنها در اسم جلاله مندرجند و حاصل تسمیه آن است که به مشیت رحمانی و رحیمی از جانب الله (13) تعالی، حمد ظاهر شد؛ یعنی عالَمِ حمد که همان عالم عقلی جبروتی است و به مشیت (14) ربوبی او «عالمون» ظاهر شده است. (15)
9. حضرت امام خمینی در کتاب شریف مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، می‌فرمایند: حضرت اسم «الله» الأعظم، که اصل حقایق کلیه الهیه و رَبّ حقیقت مطلقه محمدیه است، اصل خلافت الهیه است و خلافت ظهور آن است، بلکه در حضرت اسم الله الأعظم، به سبب اتحاد ظاهر و مظهر، همین خلافت الهیه است که ظاهر است و آیه شریفه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اشاره به همین معنی است. سپس می‌فرمایند: در اولین نشستی که به حضور عارف کامل میرزا محمدعلی شاه‌آبادی اصفهانی رسیدم و از او کیفیت وحی الهی پرسیدم ضمن بیاناتشان فرمودند:
«ها» در آیه شریفه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ » اشاره به حقیقت غیبیه نازله در بنیه محمدیه است که همان حقیقت قدر است». (16)
10. حضرت امام در بیان آنکه همه مراتب وجود از اسما، حقّند و او با تقدّسش در همه اشیا، ظاهر است و با اینکه ظاهر است، از همه مقدس و منزّه است، بنابراین «همه عالم، مجلس حضور حق است و موجودات حاضران مجلس او» می‌فرمایند:
شیخ ما عارف کامل، شاه‌آبادی- أدام الله ظلّه الظلیل علی رؤوس مریدیه و مستفیدیه- فرموده‌اند:
مخالفت حضرت موسی (علیه السلام) با حضرت خضر در هر سه مورد، با آنکه متعهد شده بود که از او چیزی نپرسد، برای حفظ «حضور» حق بود». در توضیح سخن فرموده‌اند: «معاصی، هتک مجلس خداست و انبیا مأمور به حفظ حضورند و بنابراین، موسی (علیه السلام) وقتی دید خضر مرتکب اموری شده است که ظاهر آنها با مجلس حضور منافات دارد، عهدی را که با خضر بسته بود فراموش کرد و [حضرت] یا [مجلس حضور] را حفظ کرد؛ امّا خضر پیامبر با قّوت مقام ولایت و سلوکش، چیزی می‌دید که موسی (علیه السلام) نمی‌دید. بنابراین موسی (علیه السلام)، [حضرت] و [مجلس] را حفظ کرد و خضر [حاضر] را و بین این دو مقام فرق آشکاری است که راسخان در معرفت آن را می‌شناسند. (17)
11. حضرت امام خمینی ضمن بیان سفرهای چهارگانه که برای همه انبیا است در ضمن تفاوت‌هایی که برای آنان وجود دارد می‌فرماید: این سفرها و حتی سفر چهارم گاهی برای اولیای کُمَّل نیز حاصل می‌شود و برای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و أولاد معصومش حاصل بوده است؛ امّا چون حضرت پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) صاحب مقام جمعی بود، مجال تشریعی برای هیچ یک از مخلوقان بعد از او باقی نماند، بنابراین مقام جمعی بالأصاله برای حضرت پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) است و برای جانشینان معصومش بالمتابعه و بالتبعیه است و روحانیت همه یکی است. سپس نقل می‌کنند که شیخ ما و استاد ما در معارف الهیه، عارف کامل شاه‌آبادی- أدام الله ظله علی رؤوس مریدیه- فرموده‌اند:
اگر علی (علیه السلام) قبل از رسول الله (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) ظهور می‌کرد شریعت می‌آورد چنان که پیامبر شریعت آورد و نبی مرسل می‌شد؛ زیرا در روحانیت و مقامات معنوی و ظاهری متحدند. (18)
12. امام خمینی در باب «فطرت»، تصریح کرده‌اند که شاه‌آبادی با فطرت، بسیاری از معارف الهیه را ثابت می‌فرمایند. حضرت امام ایشان را «متفرد در این (19) میدان» می‌دانستند و کتاب «انسان و فطرت» حضرت شاه‌آبادی مؤید سخن حضرت (20) امام است و خودشان نیز به احتمال قوی، تحت تأثیر استاد به «فطرت» توجه خاص داشتند و بسیاری از مطالب مهم مثل توحید و معاد را با آن اثبات کرده‌اند که در آثارشان آشکار است و البته تصریح می‌کنند که مفسرّین از عامه و خاصه هر یک به حسب طریقه خود، طوری کیفیت فطری بودن دین یا توحید را بیان کرده‌اند؛ اما ایشان در کتاب «شرح چهل حدیث» بر طبق آرای آنان سخن نمی‌گوید بلکه «آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی دام ظله که متفرد است در این میدان» استفاده کرده‌اند و بیان و اشاره کرده‌اند که برخی مطالب، نظر خودشان است و اندکی به رمز و اشاره در کتب بعضی محققین آمده است و مهم‌ترین عناوین چنین موضوعاتی که از طریق فطرت به تعبیر امام «فطرت‌های الهی»، ثابت می‌شود عبارتند از: فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع آن ذات مقدس جمیع کمالات را، فطرت بر روز رستخیز، فطرت بر نبوت، فطرت بر وجود ملائکه و روحانیین و انزال کتب و اعلام طرق هدایت است. البته توضیح داده‌اند که برخی از اینها از احکام فطرت و برخی از لوازم آن است. (21)
13. در مسیر تهذیب نفس، ریاضت یکی از الزامات راه است؛ امّا تشخیص درست و شرعی بودن ریاضت، همواره یکی از مشکلات کسانی است که می‌خواهند در این مسیر پر سنگلاخ گام بردارند. به نقل حضرت امام، استادشان می‌فرمودند:
میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قَدَم نفس و قَدَم حق است.
اگر سالک برای (22) نفس ریاضت می‌کشد، ریاصت باطل است و «سلوک در آن منجر به سوء عاقبت می‌باشد» و یکی از نشانه‌های آن، بروز ادعاهای باطل از این قبیل اشخاص است. امّا اگر سالک در ریاضت خداجو باشد، «ریاضت او، حق و شرعی است» در واقع استاد و شاگرد، نیت سالک را ملاک درستی و نادرستی سلوک دانسته‌اند، که سالک در ریاصت خود، «خدا» را می‌جوید یا «خود» را.
14. در تبیین این مطلب که اگر اعمال و نیت ما خالص باشد شیطان نمی‌تواند طبق آیه «لاُغوینَّهم أجمعین اِلّا عبادک منهم المُخلَصین» ما را گمراه کند به سخن استاد (23) استناد می‌کند که فرموده است: «شیطان سگ درگاه خداست»؛ سگ به غریبه‌ها عوعو می‌کند و با آشنایان کاری ندارد و شیطان «اگر کسی با خدا آشنا باشد به او عوعو نکند و اذیت نکند» و در واقع استاد و شاگرد یک مبنای قرآنی روشن و بین برای سنجش وضعیت هر کس در پیوند با خدا مشخص می‌کنند که اگر دیدی، شیطان بر تو مسلط است بدان که اخلاص نداری و با خدا آشنا نیستی که سگ درگاه خدا، راه ترا به درگاه خدا می‌بندد؛ پس اخلاصِ خود کامل کن تا از شیطان در امان باشی. (24)
15. در بحث از خطرات عُجب که ممکن است انسان چنان گرفتار آن شود که حتی به خاطر عباداتش، خود را از دیگران بهتر بداند و به بندگان خدا بدبین شود، از استاد نقل می‌کند که می‌فرمودند:
به یک شخص معین کافر نیز تعییر و سرزنش نکنید در قلب؛ شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعبیر و سرزنش شما را (25) منجر به سو عاقبت کند.»
بلکه می‌فرمودند:
«کفاری که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شوند، لعن نکنید؛ شاید در حال رفتن هدایت شده باشند و روحانیت آنها مانع از ترقیات شما شود.»
مقصود این است که لعن شخص نکنید و لعن به عنوان کلی بکنید. (26)
16. در بیان اینکه جلوگیری از ورود مفاسد اخلاقی یا عملی به ظاهر و باطن وجود آدمی آسان‌تر است از اخراج آنها بعد از ورود، از استاد خویش نقل کرده‌اند که فرموده است: «تا قوای جوانی و نشاط باقی است بهتر می‌توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقی و خوبتر می‌توان وظایف انسانی را انجام داد. مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است و بر فرض موفق شدن زحمت اصلاح خیلی زیاد است». (27)
17. حضرت شاه‌آبادی فرموده‌اند:
مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر، از آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» تا آخر سوره مبارکه، با تدبّر در معنی آنها، در تعقیب نمازها، خصوصاً اواخر شب که قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس. (28)
18. در بیان اینکه هر چه بهره‌مندی از لذایذ دنیا بیشتر شود، محبت آن بیشتر در دل می‌نشیند تا جایی که تمام وجهه دل، می‌شود دنیا و این علاقه منشأ مفاسد بسیاری است و حدیث «رأس کل خطیئة حبّ الدنیا» گویای این حقیقت است. از مفاسد بزرگ آن به فرموده استادشان آن است که «اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، در وقت مردن که برای او کشف می‌شود که حق تعالی او را از محبوبش جدا می‌کند» با بغض و غصب به خدا از دنیا می‌رود. این فرمایش باید انسان را بیدار کند که قلب خود را نگه دارد. خدا نکند انسان به ولی نعمت حقیقی خود خشمناک شود و با عداوت حق تعالی و ملائکه مقدس او از دنیا برود که صورت این دشمنی را جز خدا کسی نمی‌داند او نیز شیخ بزرگوار ما... از پدر بزرگوار خود (29) نقل کرده‌اند که در اواخر عمر وحشتناک بود از محبتی که به یکی از پسرهایش داشت و پس از اشتغال چندی به ریاضت، از آن علاقه راحت شد... و به دار سرور انتقال پیدا کرد». (30)
19. در قرآن مجید در دو مورد «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ» آمده است یکی در سوره هود و دیگری در سوره شوری. در سوره هود، به دنبال آن آمده است: «وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ» و از پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: «شیبتنی سوره‌ی هود لمکان هذه الآیه» یعنی: پیر کرد مرا سوره هود برای خاطر این آیه. حضرت امام پس از نقل این مطالب نوشته‌اند: «شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی، روحی فداه، فرمودند:... جهت اینکه حضرت سوره هود را اختصاص به ذکر دادند برای آن است که خدای تعالی استقامت امت را نیز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بیم آن داشت مأموریت انجام نگیرد؛ و الّا خود آن حضرت استقامت داشت؛ بلکه آن حضرت مظهر اسم حکیم [عدل] است». (31)
20. حضرت امام خمینی، در سرّ الصلاة می‌فرمایند: مناسک و صورت عبادات، آثار اهتزازات قلبی سالک است؛ یعنی چون سالک غرق مشاهده جمال جمیل حق شد، تجلیات غیبی‌ای در او حاصل می‌شود که موجب حرکات شوقیه‌ای در سِر قلب او گردد و از آن اهتزازات سری قلبی، آثاری در جسم و یا مُلک او حاصل آید و این آثار همان صورت مناسک و عبادات است که برای مثال در نماز به صورت رکوع و سجود و غیره ظهور می‌کند و می‌فرمایند: مَثَل این جذبه روحی، مَثَل حال عاشق مجذوب و حرکات عاشقانه اوست؛ زیرا که حرکات او از روی تفکر و ترتیب مقدمات نیست. عاشق نباید در شیوه عشقبازی مقدمات ترتیب دهد بلکه خود حقیقت عشق آتشی است که از قلب عاشق طلوع می‌کند و جذوه آن به سر و عَلَن و باطن و ظاهرش، سرایت می‌کند و همان تجلیات حُبّی در سر قلب به صورت عشقبازی در ظاهر در می‌آید که «از کوزه برون همان تراود که در اوست». همین‌طور در مجذوب مقام أحدیت، تجلیات باطنی محبوب که در مُلک ظاهرش بروز می‌کند همین نقشه نماز را تشکیل می‌دهد. شیخ عارف کامل ما جناب شاه‌آبادی- روحی فداه- می‌فرمودند: «جمیع عبادات سرایت دادن ثنای حق جلّت عظمته است تا نشأه مُلکیه بدن و چنانچه از برای عقل حظی از معارف و ثنای مقام ربوبیت است و از برای قلب حظی است و از برای صدر حظی است، از برای مُلک بدن نیز حظی است که عبارت است از مناسک. پس روزه ثنای حق به صمدیت و ظهور ثنای او به قدّوسیت و سبّوحیت است؛ چنانچه نماز که مقام احدیت جمعیه و جمعیت احدیه دارد، ثنای ذات مقدس است به جمیع أسما و صفات». (32)
21. حضرت امام خمینی در بیان قرب فرایض و نوافل می‌فرمایند برای سالک الی الله یک سفر روحانی و سلوک عرفانی است که مبدأ آن مسافت، بیت نفس، و منازل آن مراتب تعینات آفاقی و انفسی و مُلکی و ملکوتی است و از آنها به «حُجُب نورانیه و ظلمانیه» تعبیر شده است در حدیث از هفتاد هزار حجب نورانیه و ظلمانیه سخن رفته است؛ و گاه در طریق جمع تعبیر به هفت حجاب شده است، و به اعتباری صد منزل که در منازل السائرین آمده است؛ و شیخ عارف کامل شاه‌آبادی برای هر منزلی از منازل سایرین ده بیت مقرر می‌دارد با اسلوب بدیعی که مجموع هزار بیت می‌شود و در جای دیگر به عنوان یک مورد، در باب یقظه که یکی از منازل سلوک (33) است، نقل می‌کنند که ایشان برای یقظه ده بیت قائل بوده‌اند. (34)
22. امام خمینی می‌فرماید سوره مبارکه توحید که نسبت حق جلّ و علا را بیان (35) می‌کند، به حسب فرموده شیخ بزرگوار ما روحی فداه، از هویت مطلقه که متوجهٌ‌ الیه فطرت است و در صدر سوره مبارکه به کلمه مبارکه «هُوَ» اشاره به آن شده است، برهان بر شش صفتی است که در دنباله آن مذکور است:
1. ذات مقدسش، هویت مطلقه است و هویت مطلقه باید کامل مطلق باشد؛ و الّا هویت محدوده است.
2. چون هویت مطلقه، کامل مطلق است، پس مستجمع جمیع کمالات است، پس «الله» است.
3. و در عین استجماع جمیع کمالات، بسیط است والّا هویت مطلقه نخواهد بود پس «احد» است و لازمه احدیت واحدیت است.
4. و چون هویت مطلقه مستجمعه همه کمالات، از جمیع نقایص- که منشأ همه برگشت به ماهیات نماید- مبرّاست، پس آن ذات مقدس «صمد» است و میان تهی نیست.
5. و چون هویت مطلقه است، چیزی از او تولید و منفصل نشود و او نیز از چیزی منفصل نگردد، بلکه او مبداً همه اشیاست و مرجع تمام موجودات است، بدون انفصال که مستلزم نقصان است.
6. و هویت مطلقه نیز «کفو» ی ندارد؛ زیرا در صِرف کمال تکرر تصور نشود؛ پس سوره مبارکه از احکام فطرت و نسبت حق تعالی است. (36)
23. حضرت امام خمینی در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل بیان محیى الدین، كه گفته است: «اعلم أنّ التتریه عند أهل الحقائق فی الجناب الإلاهی عین التحدید و التقیید، و المترّه إمّا جاهل و إمّا صاحب سوء أدب» نقل کرده‌اند که شیخ عارف ما- أدام الله ظلّه- فرموده‌اند:
انصاف این است که تنقیص از نقایص امکانی، تحدید نیست؛ زیرا نقایص امکانی اعدامند و تنزیه از امور عدمی به کمال وجود برمی‌گردد که بازگشت آن به اطلاق است نه تحدید. (37)
24. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام محیى الدین: «فلو أنّ نوحاً جمع لقومه بین الدعوتین لأجابوه» فرموده‌اند: شیخ ما عارف کامل شاه‌آبادی- مدّ ظلّه- گفته است: اگر نوح بین دو دعوت (دعوت به تشبیه و تنزیه) جمع می‌کرد حتماً از او نمی‌پذیرفتند؛ زیرا قوم او از طریق تقیید در دام کثرت و تشبیه افتاده بودند و بت‌ها را عبادت می‌کردند و چنین عبادتی تقیید در تشبیه است (یعنی تشبیه حق به بت‌ها که تقیید حق است) و اگر نوح به تشبیه یا اطلاق حقّ، تفوّه می‌کرد و برای مثال می‌گفت: تقیید باطل است، و اطلاق درست است که این بیان تفوّه به هر دو است، قوم، اصلاً به تنزیه و وحدت توجه نمی‌کردند. بنابراین با توجه به اینکه قوم در تشبیه گرفتار بودند، نوح می‌بایست از طریق معالجه به ضد، قوم خویش را به تنزیه دعوت می‌کرد و چنین کرد. و نوح هر چند که خود تشبیه و تنزیه را در حال جمع کرده بود، اما به مناسبت حال مدعوّین، قوم خویش را جز به تنزیه دعوت نکرد. مرحوم شاه‌آبادی فرموده‌اند: پیامبر ما (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) صاحب مقام تشبیه و تنزیه بود برخلاف سایر پیامبران که صاحب این مقام نبودند و تشبیه و تنزیه در آنان به طریق «حال» بود که زودگذر است برخلاف «مقام» که پایدار است. (38)
25. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام محیی الدین: «فالحق عین ما ظهر فی بطونه، و عین ما بطن فی حال ظهوره» فرموده‌اند: شیخ عارف ما گفته است: صورت‌های آینه مثال این ظهور و بطون است؛ چه آینه از یک طرف با همین صورت‌ها ظاهر است و از طرف دیگر با همین صورت‌ها باطن است که پنهان در این صورت‌ها است و نمی‌توان خود آینه را دید؛ صور ذهنی نیز چنین است. (39)
حضرت امام خحمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام محیی الدین: «فما رأی یذبح سوی نفسه» فرموده‌اند که شیخ ما استاد عارف- أدام الله ظله العالى- فرمود:
آنچه حضرت ابراهیم در خواب دید همان حقیقت عبودیت بود اما خیال به لحاظ اشتغال بسیار به امور حسی، حقیقت عبودیت را به صورت ذبح فررند که عزیزترین چیزها نزد او بود. متمثل کرد. (40)
26. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام محیی الدین:
«فان کان الحق هو الظاهر فاخلق مستور فیه» فرموده‌اند که شیخ عارف کامل ما فرموده‌اند: «مستوریت بنده در حق، و ظهور حق، پس از فنای عبد و اضمحلال انیّت او به گونه‌ای که هیچ اثری و خبری از او نماند، حاصل می‌شود و این همان نتیجه [قرب نوافل] است... امّا مستوریت حق در خلق، و ظهور خلق، پس از ارجاع بنده به مملکت خویش که همان بقای بعد از فنا است حاصل می‌شود و این همان نتیجه [قرب فرائض] اسست...
حضرت امام پس از بیان نظر استاد در شرح کلام ابن عربی می‌فرمایند:
کسی از شارحان را ندیده‌ام که سخن ابن عربی را چنین شرح کرده باشد و بعد خود بر آن خورده گرفته است. (41)
27. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام محیی الدین: «و لکن عین الممکن قابل للشیء و نقیضه...» فرموده‌اند که شیخ عارف ما فرموده است:
در باب ماهیت سه مرتبه وجود دارد: مرتبه ذات ماهیت من حیث هی، مرتبه عروض وجود و عدم بر آن و مرتبه نفس الأمر چنان که آن هست. در مرتبه اول عقل حکم می‌کند که ماهیت جز خودش چیزی نیست و چیزی بر آن حکم نمی‌کند و در مرتبه دوم به طور قطع حکم می‌کند که او نسبت به وجود و عدم متساوی الطرفین است. این دو مرتبه را عقل می‌تواند درک کند و از این دو مرتبه در حجاب نیست و حکم قطعی می‌کند و اما در مرتبه سوم که مرتبه نفس الأمری است که عبارت است از نشأه علم ربوبی، عقل نمی‌تواند آن را درک کند و از این مرتبه ماهیت محجوب است و حکمی درباره آن نمی‌کند و مردد است و نمی‌داند ماهیت مقتضی ظهور است یا نه؟ و مقتضی سعادت یا شقاوت است یا نه؟... و خلاصه آن که عقل در چیزی که شأنیت حکم دارد حکم می‌کند به این که [ممکن] قابلیت چیزی و نقیض آن را دارد أمّا در مرتبه ربوبی که عقل از آن محجوب است، نمی‌تواند حکم کند. امّا سالک مُکاشِف بر نفس الأمر مطلع است و بر آحاد ماهیات به آنچه خواهند داشت از وجود و عدم و سعادت و شقاوت و جز اینها حکم می‌کند. (42)
28. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام محیی الدین: «فصّ حکمة... إسحاقیة» و کلام قیصری: «... الفداء اسماعیل... و ذهب بعضهم إلی أنّه اسحاق» فرموده‌اند: شیخ ما عارف کامل، فرموده‌اند: شیخ یعنی ابن عربی، به حسب کشف خود، در عالم مکاشفه در عین ثابت اسحاقیه اقتضای فدا شدن را دیده است و رؤیای او در عالم مُلک در اسماعیل ظهور کرده است؛ اما شیخ از آنچه در عین ثابت دیده بود یعنی اسحاق خبر داد. به نظر حضرت شاه‌آبادی، این مکاشفه صحیح است و اینکه در عالم ملک چنان نشد یا به سبب قوّت عین ثابت اسماعیلی بوده یا به مانع دیگر.
حضرت امام نوشته‌اند که من به ایشان اشکال کردم که ظاهر کلام ابن عربی این است که در عالم ملک فداء روی اسحاق انجام شده است، ایشان تصدیق کردند و فرمودند: ممکن است کشف صحیح باشد امّا چون مکاشفات مجرد از صورت هستند و خیال به مجرّدِ مناسبتی، آن را به هر صورتی که بخواهد متمثل می‌کند و غالباً مأنوسات و معتقدات در آن تمثل دخالت می‌کنند، بنابراین چون خیال ابن عربی مشوب بوده، با آنکه در مکاشفه درست دیده، یعنی اسماعیل را دیده، أمّا در خیال به صورت اسحاق متمثل شده است. (43)
29. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام قیصرى: «لأنّ الأنبیاء و الكمّل أكثر ما یشاهدون الأمور فی العالم المثالى المطلق» بیان كرده است که قیصری معتقد است حضرت ابراهیم آنچه را در خواب دیده بود در عالم مثالی مطلق دیده و آنچه در آن عالم دیده شود حق و مطابق با واقع است و لذا خواب را تعبیر نکرد و به اجرای همان، همت گماشت، حضرت امام می‌فرماید که شیخ عارف ما چنین افاده فرموده‌اند:
شارح یعنی قیصری چون از اهل قیاس است، ابراهیم را با خود قیاس کرده در اینکه آن حضرت رؤیای خود را به سایر چیزهایی که در عالم مثال مطلق دیده قیاس کرده در حالی که او در مثال مقید دیده است و یا آنکه حضرت حال خود را با سایر انبیا مقایسه کرده است که در خواب به آنان وحی می‌شده است و بنابراین تعبیر لازم نیست.
بعد حضرت شاه‌آبادی می‌فرمایند:
موضوع چنان نیست که شارح توهم کرده است بلکه ممکن است حُبّ مفرط حضرت ابراهیم به مقام ربوبیت و عشق و دوستی (خُلّت) حجابی شده اسب برای اینکه او رؤیای خود را تعبیر نکند؛ زیرا عشق مفرط موجب می‌شود شخص دوست داشتنی‌ترین چیزها را در راه محبوب فدا کند و بنابراین استغراق در محبوب مانع آن شده است که ابراهیم رؤیای خود را تعبیر کند و حقیقت بر شریعت غلبه کرده است با این حکم شرع این است که [لاتقتلوا النفس التی حرّم الله الا بالحق]. (44)
30. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام قیصری: «فیعجز عن الإتیان بها» فرموده‌اند که شیخ عارف کامل ما فرموده‌اند:
تمسّک و توکل به أولیا جز در حاجات و خصوص حاجات دنیوی أولی از تمسّک به ولىّ مطلق است. (45)
31. حضرت امام خمینی، در تعلیقات شرح فصوص قیصری، ذیل کلام قیصری: «فشقاوته بجهله و عدم عرفانه» می‌فرمایند که شیخ استاد ما فرموده‌اند:
مناط سعادت و شقاوت به علم و معرفت است و مَرضی بودن آن نیز به علم و معرفت وابسته است. سعادت تابع علم و معرفت بنده است که همه افعال و آثار و کمالات و وجود را به حق نسبت می‌دهد و از غیر او سلب می‌کند، امّا سعادت دوم که تابع آن است که مرضی باشد با جهل عبد نیز سازگار است. (46)
32. حضرت شاه‌آبادی برای جلوگیری از شرّ نفس و شیطان، دوام بر وضو را سفارش می‌فرمودند و می‌گفتند «وضو به منزله لباس جُندی است». (47)
33. در عبادات ده ساله و سخت حضرت رسول (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) که احادیثی نیز در آن باب وارد شده است، مرحوم شاه‌آبادی می‌فرمودند:
پس از آنکه آن وجود مبارک مدتی دعوت فرمودند و مؤثر واقع نشد آن طوری که حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد مدت ده سال، تا آنکه قدم‌های مبارکش ورم کرد. آیه شریف نازل شد که خود را مشقت مده: تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست؛ بلکه نقص در مردم است»: «انّک لاتهدی من أحببت». (48)
34. حضرت امام خمینی در شرح چهل حدیث، در باب حدیث شریف «انّما العلم ثلاثة، آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنة قائمة» مباحث مفصل و مهمی مطرح کرده‌اند و از جمله نظر استادشان را با عنوان «نکته مهم» به این بیان شرح وتبیین فرموده‌اند: در این حدیث از علم عقاید و معارف به «آیه» تعبیر فرموده‌اند و «آیت» علامت و نشانه است و نکته این تعبیر آن است که علوم عقلیه و حقایق اعتقادیه اگر تحصیل شود برای فهم آنها و جمیع مفاهیم و اصطلاحات و زرق و برقی عبارات و تزیین کلمات و تحویل دادن به عقول ضعیفه، برای تحصیل مقامات دنیویه، آن را «آیات محکمات» نتوان گفت بلکه حُجُب غلیظه و أوهام واهیه باید نام نهاد؛ زیرا انسان اگر در کسب علوم مقصدش وصول به حق تعالی و تحقق به اسما و صفات و تخلق به اخلاق الله نباشد، هر یک از ادراکاتش، درکاتی شود برای او و حجاب‌های مظلمه‌ای گردد که قلبش را تاریک و چشم بصیرتش را کور کند. (49)
35. حضرت امام در تبیین معنای «معراج» نظر بعضی از اهل ذوق را آورده است که گفته‌اند: «معراج» عبارت است از رجوع به قهقری و تذکر ایام سلف تا منتهی شود به یادآوری نشأه علم ربوبی و این تذکر یا یادآوری، حقیقت معراج و غایت عروج روحانی است و بعد خودشان این نظر را رد کرده و معراج را مربوط به آینده و قوس صعودی و حرکت انعطافی دانسته‌اند و فرموده‌اند: رجوع قهقرایی خلاف سنّت الله جاریه است و این طور از سلوک، شبیه مجذوبیت یک صنف از ملائکه مهیمه، متحیر در ذات ذوالجلال است که از کثرات، به طور کلی غفلت دارند و ندانند که عالمی و آدمی خلق شده است و بعد، از شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی نقل می‌کنند که می‌فرمود: «حالت روحی حضرت آدم (علیه السلام) این بود که توجه به مُلک خود نکند و مجذوب عالم و مقام قُدسی باشد و این حرکت آدم را از آدمیت سلب می‌کرد، پس حق تعالی شیطان را بر او مسلط فرمود تا او را متوجه به شجره طبیعت کند و از آن جاذبه ملکوتی او را به مُلک منصرف کند». (50)
36. در شرح دعاى سحر، در شرح «اللّهمّ إنی أسألك ببهائك بأبهاه، وكل بهائك بهیّ، اللّهمّ إنّی أسألک ببهائک کلّه»، حضرت امام خمینی نقل کرده‌اند که از شیخ ما عارف کامل شاه‌آبادی- أدام الله ایام إفاضاته- پرسیدم: «در این فقرات، مسئول چیست؟ و سائل از خدا چه می‌خواهد؟» در پاسخ فرمودند «مورد سؤال، تحقق به مقام این اسما است که وقتی سائل می‌گوید: «اللّهمّ إنّی إسألک ببهائک بأبهاه» یعنی خدایا از بین تجلیات بهائیت تو، کامل‌ترین تجلی را از تو می‌خواهم، مقام أبهائیت تو را می‌خواهم، مسئول او با تجلی أتمّ، مستجاب می‌شود و او می‌بیند که تمام تجلیات بهائیت الهی در ذات حق مستهلکند. او در این مقام و با مشاهده این تجلی أتمّ که در بردارنده همه تجلیات است و در واقع از کثرت به وحدت یعنی تجلی أتمّ رسیده است، این معنی را که بعضی از تجلیات بر دیگری برتری و فضیلت دارند نفی می‌کند و می‌گوید: [و کل بهائک بهیّ]. آنگاه که به این مقام رسید می‌خواهد در این مقام متمکن شود و بماند و استقامت در آن پیدا کند، پس بعد از تحقق در این مقام با قَسَم به جمیع اسما، از خدا می‌خواهد که او را در این مقام پایدار و مستقر و ثابت قدم دارد و برای این درخواست می‌گوید: [اللّهمَ إنّی أسألک ببهائک کلّه]. بنابراین سؤال در مقام اول یعنی [اللّهمَ إنّی أسألک ببهائک بأبهاه و کل بهائک بهیّ] غیر از قَسَم به اسما و نعوت است و در مقام دوم یعنی [اللّهمَ إنّی أسألک ببهائک کلّه] خدا را قسم می‌دهد که در این مقام مستقر و پایدار باشد و البته دیگر بالاتر از این مقام چیزی نیست تا این اسما و صفات وسیله رسیدن به آن باشند که [و لیس وراء عبّادان قریة]. (51)
37. حضرت امام خمینی رسیدن به غایت قصوی و مستهلک شدن در «أحدیت جمع» را پس از سیر تدریجی از منازل و مراحل و معارج و انتقال از نشأه‌ای به نشأه‌ای میسر می‌داند تا منتهی شود به حق مطلق و در تبیین این سیر تدریجی به مقام «أو أدنی» به عنوان آخرین مقامات انسانی اشاره می‌کند و می‌فرمایند: در اینجا دیگر نه مقامی است و نه صاحب مقامی، این مقام «هیمان» و سرگشتگی و حیرت است و می‌فرمایند: بنا بر بعضی احتمالات این مقام همان است که در سخن خداوند تعالی به آن اشارت رفته است که: «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ‌» و در توضیح این استشهاد به افادات استاد اشاره می‌کنند که فرموده است: «ن» اشاره است به ملائکه مهیمه، که مستغرق در ذات حقند و با مشاهده جلال و تجلیات ذات در هیمان و سرگردانی و دهشتند. صورت کتبی این هیمان نزدیکترین شکل به دایره کامل است؛ یعنی «ن» که دو طرف آن روی به آسمان است و هم چون یک متحیر در حول نقطه مرکزی است. (52)
38. حضرت امام خمینی در ذیل بیان آیه شریفه: «الیوم أکملتُ لکم دینکم» با اشاره به «ولایت علوی»، در پاورقی با نقل حدیث: «بُنِیَ الإسلامُ علی خمس و منها الولایة» فرموده‌اند: عده‌ای بر مبنای این حدیث پنداشته‌اند، «ولایت» فریضه است مثل سایر فرایض و در عرض آنها و یا اشرف آنهاست و بعد می‌گویند: «شیخ ما عارف کامل شاه‌آبادی- أدام الله ظلَّه علی رؤوس مُریدیه- فرموده‌اند که [ولایت] در حدیث شریف به فتح واو، به معنای محبت است. و «ولایت» که یکی از ارکان دین، بلکه أصل و کمال آن است به کسر واو است». (53)
39. در شرح دعای سحر، ذیل شرح «اللّهمّ إنّى أسألك من عزّتك بأعزّها...» حضرت امام خمینی ابتدا سه معنی برای «عزیز» بیان می‌کند: غالب، قوی و فردی که معادل ندارد. سپس توضیح می‌دهد که حق تعالی به هر سه معنی «عزیز» است و بعد بحث اسمای ذات و صفات و افعال مطرح می‌شود و در باب «عزیز» از محیی الدین ابن عربی در کتاب «إنشاء الدوائر» او، نقل می‌کند که آن را از اسما ذات شمرده است و امام می‌فرمایند: «عزیز» در معنای سوم و فقط از اسمای ذات می‌تواند باشد و در معنای دوم از اسمای صفات و در معنای اول از اسمای افعال است و در اینجا دو مطلب از استاد خود نقل می‌کند:
یکی آنکه ایشان فرموده‌اند:
سمیع و بصیر از امهات اسما نیستند و در مقام ذات به «علم» حق برمی‌گردند؛ امّا در باب مظاهر و مخلوقین، سمع و بصر در حق خدای تعالی عین سمع و بصر در مخلوقین است.
دیگر آنکه به نظر استاد، تمام اسما الهی که بر وزن «فعول» و «فعیل» باشد از اسما ذات است زیرا دلالت می‌کند که ذات معدن آن است و «صیغ معدنیه» اصطلاح استاد است بر همین وزن‌ها. بنابراین بسیاری از اسما که نزد ابن عربی از اسما صفات یا اسما افعالند نزد استاد از اسما ذاتند. با توجه به این دیدگاه، در جای (54) دیگر می‌فرمایند «القدیر» بنا بر تحقیقی استاد ما، از اسمای ذات است هر چند به نظر ابن عربی از اسماء صفات است. و «المقتدر» به اسماء افعال شبیه‌تر است، هر چند ابن عربی آن را از اسماء صفات دانسته است. و در جای دیگر می‌فرمایند که «العلیّ» بنا (55) بر تحقیق شیخ عارف کامل دام مجده از اسما ذاتیه است. (56)
40. حضرت امام خمینی در باب علم خداوند، در شرح دعای سحر زیر شرح فقره «اللّهمّ إنّی أسألك من علمك بأنفذه...» درباره علم خداوند، بحث مستوفایی کرده است و ضمن بیان این مطلب که فهم این مهم با قیاسات برهانی مشائی و مجادلات کلامی میسر نیست که:

پای استدلالیان چوبین بود *** پای چوبین سخت بی‌تمکین بود

و به سخن حافظ تمسک کرده است که:

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز *** دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد *** برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

فرمود: این علم خاص اصحاب دل برای مشایخی است که با ریاضت و مجاهدت از مشکات نبوت و مصباح ولایت بهره گرفته‌اند.
و تحت عنوان «تنبیه بلسان أهل الذوق» فرموده‌اند: عوالم کلیه پنج‌گانه، ظلّ حضرات خمسه الهیه‌اند و «الله» تعالی با اسم جامع خویش بر حضرات تجلی کرد و خود در آینه «انسان» ظاهر شد که «خلق الله آدم علی صورته»:

نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش *** خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد

خداوند با فیض اقدس، در اعیان ثابته، یعنی غیب مطلق و حضرت عمایی تجلی کرد، سپس با فیض مقدس که همان رحمت واسعه و نَفَس رحمانی غیب مضاف و کنز مخفی و مرتبه عمایی است- بر مشرب شیخ ما مدّ ظلّه- در مظاهر ارواح جبروتی و ملکوتی یعنی عالم عقول مجرده و نفوس کلیه تجلی کرد؛ و سپس در مرایی عالم مثال و خیال مطلق یعنی عالم مُثُل معلّقه تجلی کرد و سرانجام در عالم شهادت مطلقه یعنی عالم مُلک و طبیعت جلوه کرد.
در این تعبیرات حضرات الهیه یعنی جهان‌های معنوی پنج قسمند که عبارتند از:
1. حضرت عمایی و غیب مطلق
2. حضرت غیب مضاف (نسبی) نزدیک به غیب مطلق
3. حضرت غیب مضاف (نسبی) نزدیک به شهادت (عالم مادی)
4. حضرت شهادات مطلق (عالم مادی)
5. حضرت جامع الهیه (صورت انسانی)
در قبال این حضرات خمسه الهیه، عوالم کلیه هستند که ظل آن حضراتند و عبارتند از:
1. اعیان ثابته
2. عالم عقول مجرده و نفوس کلیه (به تعبیر دیگر: جبروت و ملکوت)
3. عالم مثال
4. عالم مُثُل معلّقه
5. عالم انسان کامل
بنابر فرموده امام خمینی، حضرت شاه‌آبادی، مرتبه عمایی را از تجلیات فیض مقدس شمرده‌اند در حالی که دیگران آن را از تجلیات فیض اقدس دانسته‌اند. (57)
در این تصویر هر یک از پنج عالم زیرین، ظل یکی از حضرات پنج‌گانه برین است؛ یعنی «انسان» که جامع همه عوالم است، ظلِّ حضرت جامع الهی است؛ عالم أعیان ثابته، ظلِّ حضرت غیب مطلق است؛ عالم عقول و نفوس، ظلِّ حضرت غیب مضاف نزدیک به مطلق است؛ عالم خیال و مثال مطلق، ظلِّ حضرت غیب مضاف نزدیک به شهادت است؛ و عالم مُلک ظلِّّ حضرت شهادت مطلق است.
چنان که روشن شد، دو حضرت اول، از تجلیات فیض اقدس است و سه حضرت دیگر از تجلی فیض مقدس. پس همه هستی از حضرات پنج‌گانه تا عوالم کلیه پنج‌گانه، همه از اویند و به تعبیر حضرت امام، همه هستی با تمام مراتب بالا و پایین آن، بی‌واسطه چیزی، به خدا وابسته‌اند؛ زیرا «مقید» یعنی حضرات و عوالم، به باطن خود به «مطلق» که ذات اقدس الهی است وابسته‌اند؛ بلکه چنان که راسخان در معرفت می‌دانند، مقید عین مطلق است.
به نقل حضرت امام خمینی، مرحوم شاه‌آبادی می‌فرمودند:
مقید به باطن خویش همان [اسم مستأثر] است و همان غیبی است که آن را جز او نداند؛ چه باطنِ مطلق، به حقیقت خویش ظاهر نشده است، بلکه به تعین خود، پس همه بدون واسطه چیزی نزد او حاضرند. از اینجا می‌توان به نفوذ علم او و سریان شهود او در اشیا آگاه شد پس خدای تعالی باطن اشیا را چون ظاهرشان می‌بیند، همچنان که عالم مُلک را چون عالم ملکوت و عالم پایین را به مانند عالم بالا، بی‌واسطه چیزی. (58)
41. حضرت امام در شرح فقره «اللّهمّ انّی أسألک من قولک بأرضاه...» می‌فرمایند: حالات سالک و مقامات اور در سیر و سلوک مختلف است زیرا «انسان» مظهر اسم «کل یوم هو فی شأن» است؛ پس در هر حالی و شأنی، محبوب او به اسمی ظاهر می‌شود و معشوق او به تجلیات مختلف از لطف و قهر و جلال و جمال، تجلی می‌کند. و گاهی به یک اسم دو نوع تجلی و ظهور می‌کند: جلوه‌ای به نحو وحدت در کثرت یا کثرت در وحدت و به هر نوعی از تجلی، زبان سالک نیز مناسب آن حال مترنم می‌شود و در کثرت در وحدت می‌گوید: «اللّهمّ إنّی أسألک من قولک بأرضاه» به لفظ مفرد؛ و اگر به عکس باشد کثرت به قلب او متجلی می‌شود و زبان او مناسب حالش به کلامی که دلالت بر کثرت کند، مترنم خواهد شد و می‌گوید: «اللّهمّ إنّی أسألک من کلماتک بأتّمها» به لفظ جمع. و گاهی ممکن است تغیر حالت، آنی، رخ دهد و تجلی حق نیز به عبدش، آنی، صورت گیرد و در یک آن به اسمی و آنی دیگر به اسمی دیگر تجلی کند، مثل ترنم «بأرضاه» که مبین وحدت است و ترنّم به «کل قولک رضیّ» که در همان آن، ترنّم به کثرت است. حضرت امام پس از توضیح نظر خود، فرموده‌اند که از شیخم عارف کامل- أدام الله ظله- از وجه آن پرسیدم، ایشان پاسخی دادند که حاصلش چنین است؛ حالات سالک مختلف است: گاهی پروردگارش به حسب حالتی از حالاتش به اسمی بر او تجلی می‌کند و سپس به حسب حالت دیگری به اسم دیگری تجلی می‌کند و سپس با بازگشت حالت اول به اسم اول تجلی می‌کند که در این صورت سؤال در حالت اول و حالت سوم یکی خواهد شد.
و با این توضیح معلوم شد نظر امام همان نظر استادشان است اما امام فرموده‌اند از بعضی از اهل نظر نیز همین سؤال را کرده‌اند و ایشان جوابی داده است که مناسب ندیده‌اند در اینجا ذکر کنند. (59)
42. حضرت امام خمینی در شرح حدیث جنود عقل و جهل ضمن نقل روایتی از حضرت پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) که فرمود:
من ذخیره کرده‌ام شفاعت خود را برای اهل گناهان کبیره از امتم.
از حضرت شاه‌آبادی نقل کرده‌اند که فرمود:
تعبیر از [ذخیره] برای آن است که شفاعت آخرین وسیله است و ممکن است پس از زمانهای زیاد به آن توسل شود چنان که «ذخیره» را در وقت بیچارگی و در آخر امر مورد استفاده قرار می‌دهند. (60)

پی‌نوشت‌ها

1- عضو هیأت علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.
2- صحیفه امام، ج18، ص427.
3- تفسیر سوره حمد، ص193.
4- تفسیر سوره حمد، صص189-190.
5- سرّ الصلاه، ص73/ شرح چهل حدیث، ص172/ شرح دعای سحر، حاشیه خود امام، صص150-151.
6- سرّ الصلاه، صص17-18.
7- سرّ الصلوه، صص28-29.
8- صحیفه امام، ج18، 481 / همان، ج19، ص286 و 355.
9- چهل حدیث، ص8.
10- تعلیقه بر الفوائد الرضویه قاضی سعید قمی، صص103-104 و نیز: تعلیقات علی شرح فصوص القیصری،140.
11- تعلیقات، صص174-175.
12- تعلیقات، ص182.
13- حضرت امام در کتاب آداب الصلاه، در تفسیر سوره حمد فرموده‌اند: «رحمن» و «رحیم» ممکن است صفت برای «اسم» باشند و ممکن است صفت برای «الله» باشند و مناسب‌تر آن است که صفت (اسم) باشند؛ زیرا آنها در تحمید صفت «الله » هستند و بنابراین از احتمال تکرار مصون می‌شود.
14- حضرت امام در سر الصلاء، 86، نوشته‌اند: أهل معارف گویند: «الحمد» اشاره به عوالم غیبیه است که صرف حمد و محامد الله هستند.
15- تعلیقات، 188.
16- مصباح الهدایه، ص27.
17- مصباح الهدایه، ص46.
18- مصباح الهدایه، ص90 و شرح دعای سحر، ص4.
19- چهل حدیث، ص20.
20-چهل حدیث، ص181.
21- شرح چهل حدیث، ص181-182و موضوعات مذکور از صص179-187، در آن تشریح شده است.
22- چهل حدیث، ص45.
23- حجر/ 40 و 41.
24- شرح چهل حدیث، ص52.
25- تعییر: سرزنش کرد و طعنه زدن.
26- چهل حدیث، ص67 و 456.
27- شرح چهل حدیث، ص111.
28- چهل حدیث، ص208.
29- چهل حدیث، 123-124و شرح حدیث جنود عقل و جهل، 165-166.
30- چهل حدیث،123-124.
31- سر الصلاه، ص73/ شرح چهل حدیث، ص172/ شرح دعای سحر، حاشیه خود امام، صص150-151.
32- سر الصلاه، صص11-13.
33- چهل حدیث، ص590.
34- چهل حدیث، ص174.
35- احتمالاً اشاره است به حدیث 8، باب تفسیر «قل هو الله أحد»، کتاب التوحید صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ص92: «إنّ الیهود سألوا رسول الله (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم) فقالوا: «انسب لنا ربک.... ثمّ نزلت هذه السوره...».
36- چهل حدیث، ص185 و ص653-654.
37- تعلیقات، ص86.
38- تعلیقات، صص91-92.
39- تعلیقات، ص104.
40- تعلیقات، ص106.
41- تعلیقات، صص113-114.
42- تعلیقات، صص118-119.
43- تعلیقات، صص123-124.
44- تعلیقات، صص126-127.
45- تعلیقات، ص134.
46- تعلیقات، ص136.
47- چهل حدیث، ص208.
48- چهل حدیث، ص352.
49- چهل حدیث، ص392.
50- چهل حدیث، ص622.
51- شرح دعای سحر، حاشیه خود امام، ص10.
52- شرح دعای سحر، حاشیه خود امام، ص15.
53- شرح دعای سحر، حاشیه خود امام، ص16.
54- شرح دعای سحر، صص94-95.
55- شرح دعای سحر، ص113.
56- شرح دعای سحر، ص141.
57- شرح دعای سحر، ص120.
58- شرح دعای سحر، ص121.
59- شرح دعای سحر، صص123-124.
60- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص374.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم